جدول جو
جدول جو

معنی پلخ پلخ - جستجوی لغت در جدول جو

پلخ پلخ
غلغل کردن آب به هنگام جوشیدن، صدای جوشش آب و ترکیدن حباب های آن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پله پله
تصویر پله پله
درجه به درجه، از یک پله به پلۀ دیگر، کم کم و آهسته آهسته پیش رفتن، به تدریج و تأنّی، نرم نرمک، خوش خوش، اندک اندک، نرم نرم، جسته جسته، خرد خرد، کیچ کیچ، کم کم، متدرّج، خوش خوشک، آهسته آهسته، رفته رفته، آرام آرام، تدرّج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلغ پلغ
تصویر پلغ پلغ
صدای جوشیدن و غلغل زدن مایعی غلیظ مانند آش و آبگوشت در دیگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخ پخ
تصویر پخ پخ
بخ بخ، په په، به به
فرهنگ فارسی عمید
(پُ لُ پُ لُ)
رجوع به پلغپلغ شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ قَ لَ)
کلمه ای است که وقت گشنی گویند که گویی واداشتن است فحل را بر جماع. (منتهی الارب). از اسماء اصوات است که برای فحل گفته میشود. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(پَ پَ)
په په. به به. خوش خوش. بخ بخ. آفرین. طوبی لک. مرحبا بک
لغت نامه دهخدا
تصویری از پخ پخ
تصویر پخ پخ
آفرین، به به، بخ بخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پله پله
تصویر پله پله
بتدریج رفته رفته: (پله پله رفت باید سوی بام)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلق پلق
تصویر پلق پلق
آواز جوشیدن مایعات غلیظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلغ پلغ
تصویر پلغ پلغ
آواز جوشیدن مایعات غلیظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخ پخ
تصویر پخ پخ
((پَ پَ))
آفرین ! مرحبا!
فرهنگ فارسی معین
جهش پرش، جهش ماهی در دام یا بیرون آب، پرپر
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای ناهنجار تنفس در نتیجه ی تنگی نفس
فرهنگ گویش مازندرانی
جست و خیز ماهی پس از بیرون آمدن از آب
فرهنگ گویش مازندرانی
درکنار هم، غلت، پهلو به پهلو
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی راه رفتن در اثر خستگی
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای جوشیدن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای جوش آمدن آب
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای جوشش آب و ترکیدن حباب های آن
فرهنگ گویش مازندرانی
تنوره ی آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
کنار هم
فرهنگ گویش مازندرانی
به آهستگی کاری را انجام دادن، صدایی که از تکان دادن چیزی در قوطی و ظرف پدید می آید، صدای
فرهنگ گویش مازندرانی